بود در کوچهٔ ما زنده خروسی که همه اهل محل شاکی و عاصی ز صدای نخراشیده و بی حد و حسابش سرسام گرفتند همه اش ونگ ونگ داشت سرِ جنگ، جنگ سرآخر همه با هم، شدند یک دل و یک رنگ که از ته بزنند ریشهٔ آلام، خروسْ عاملِ سرسام همه اهل محل در پی فرجام همه گرد گرفتند، به قصد طمع خوردن آن خروس چالاک گرفتند به دشواری و سختی خراشیده و زخمی بردند که بریزند سرِ کوچه به جوبْ خونِ خروسِ بی نوا را خروس فسنجان وای بر من مرغان هراسان وای بر من یه دونه خروس و کل محل ته دیگ و پیاز وای بر من بعد آن نالهٔ آخر که ز اعماق وجودش، یافت آواز و آن لحظهٔ آخر که تقلای شدیدش یافت پایان خروسک تنش آغشته به خون و سرش افتاده یه ور بود قرمز شده جوب و در آن دم چه مگس های حریصی، که نشستند روی چشمان غمینش روی بالش روی پرهای قشنگش روی پاها، روی گردن، روی کاکل، روی تاج و دگر اجزای وجودش خروس فسنجان وای بر من مرغان هراسان وای بر من یه دونه خروس و کل محل ته دیگ و پیاز وای بر من خروس فسنجان وای بر من مرغان هراسان وای بر من یه دونه خروس و کل محل ته دیگ و پیاز وای بر من