شب آروم بود بوی جنون می داد ماه پیدا بود کهکشون بیدار نقره گون آبو تکون می داد سیاه خیس می خورد و جون می داد سفره ی آسمونه رو دل دریا پهن ستاره ها سوار موجن نبرد تن به تن دراومده اشک شب به شبنم که جنازه هاشون مروارید های غرقن سایه ی چرک بادبون رو عرشه اس به شکل دلقک منم قرص ماه و بلعیدم کرده نعشه ام ناخدای شیفت شب من سکان تو دستم حشمه خوابن باد زرد مارو می بره به هر ور و بد کابوسیه اگه خاموش باشه فانوس مقصد چی رو اسکناساش عکس شاه کجا رو چاپ کردن و من نمی کشه عقلم که اگه لنگرا پرت شن دل دریا میشه خون پریا گریه می کردن دل دریا میشه خون دل دریا میشه خون سرگشته ان از آب برگشته ان تو دریایی یا اشکای شوری که آدما جمع کردن پهلو نمی گیره این کشتی تو بندر سرگشته ان از خواب برگشته ان انگشت میزنم ته حلقم که ماه و برگردم من همون خورشیدم فقط پریده رنگم که هر ماهی ای گرفتم از آبت مرده بود من که هر شب می ریختم از سهم خودم خرده نون تو لیاقتت همون عصای موساست که کشید یه لشگر رو وسط دلت و کشتشون جزای ماهی ای که تن نداد به تنگ بال بال زدنه تا خفگی تو ظلم تور می زنم به دل طوفانت تو کل زورته یه گرداب شوم شب آروم بود بوی جنون می داد ماه پیدا بود کهکشون بیدار نقره گون آبو تکون می داد سیاه خیس می خورد و جون می داد سرگشته ان از خواب برگشته ان