دفتر شعر و یه قلم تنها بدون همدمیم پرشده ذهنم از سکوت تو سوژه ی شعر منی باتو میخوام حرف بزنم باتو که از جنس زنی مدعی رفاقتی حرف از ظرافت میزنی این تو بودی که به دروغ گفتی ک عاشق منی حالا که من اسیرتم یه حرف دیگه میزنی میخوای بمون میخوای برو فرقی نداره واس من حالا که خوب فکرمیکنم تو نبودی اون عشق من نگو به چشم تو بدم اتیش به زندگیت زدم تومیدونی حقیقتو که من به دامت افتادم حرفات به من یه تهمته میخوای بری بهونته بعد یه عمری زندگی چطور دلت میاد بگی فکر نکنی اگه بری تو خاطر من میمونی بعد تو اسوده ترم اینو خودت خوب میدونی برو ولی یه روز میای میگی بزارم بمونی اونوقته ک بهت میگم سود نداره پشیمونی این تو بودی که به دروغ گفتی ک عاشق منی حالا که من اسیرتم یه حرف دیگه میزنی میخوای بمون میخوای برو فرقی نداره واس من حالا که خوب فکرمیکنم تو نبودی اون عشق من