چند بار اميد بستی و دام برنهادی تا دستی ياری دهنده، کلامی مهرآميز، نوازشی، يا گوشی شنوا به چنگ آری چند بار دامت را تهی يافتی از پای منشين! آماده شو که ديگر بار و ديگر بار، دام باز گستری ♪ پس از سفرهای بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم بادبان برچینم، پارو وانهم سکان رها کنم به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو گیرم آغوشت را بازیابم استواری امن زمین را، زیر پای خویش ♪ پنجه در افكنده ايم با دست های مان به جای رها شدن سنگين سنگين بر دوش می کشيم بار ديگران را به جای همراهی کردنشان عشق ما نيازمند رهاییست نه تصاحب در راه خويش، ايثار بايد نه انجام وظيفه ♪ سپيده دمان از پس شبی دراز در جان خويش آواز خروسی می شنوم از دور دست و با سومين بانگش در می يابم که رسوا شده ام ♪ زخم زننده، مقاومت ناپذير، شگفت انگيز و پر راز و رمز است آفرينش و همه آن چيزها که شدن را امكان می دهد