من بی تو هر روز به دنبال یک خونه سرد و خالی که رویاهامو توش ببینم هر شب رویاهای من سرشارن از بوی عطر موی تو و نغمه هر روز تو اینجا روزی آسمان در قلب چشم تو آبی بود اینجا اکنون درد است بی تو من دستی را گرفتم که از درد این زخم آرام بگیرم اما دستی را نیافتم که آغوش بگیرد من در جستجوی یک آغوش گرم و دو چشم زیبا اما چشمی را نیافتم که عشق را ببیند اینجا روزی با دستان تو میشد زیر آسمان رویا ساخت اینجا اکنون درد است بی تو ♪ من قصه ای خواندم تا آنها دشت بنفشه ببینند اما کسی را نیافتم که رویا بسازد من لبی را بوسیدم که از غم های دور برایم بخواند اما لبی را نیافتم که عشق را بخواند اینجا روزی با آغوش تو میشد بیدار ماند اینجا اکنون مرگ است بی تو