روشن ترین آیینه ام ای بهترین ترانه ام ای تکیه گاه گریه ام گریه بی بهانه ام ابریشم نوازشی باران خوب قصه ها ای از تبار عاطفه دریای تلخ غصه ها روشن تر از ستاره ای در شام تار بی کسی گل می دهد در دست تو شاخه سبز اطلسی من از حضور سبز تو با بوی گل همخانه ام با من بگو از غصه ات بگذار سر بر شانه ام ای مادرم، آئینه ام سر تا به پا می خواهمت در هر شکفتن، هر خزان چون یک غزل می خوانمت ای مادرم، آئینه ام سر تا به پا می خواهمت در هر شکفتن، هر خزان چون یک غزل می خوانمت ♪ بانوی خوب شعر من ای بهترین الماس ها ای خنده های روشنت آواز خوب یاس ها ای کوه ساکت و صبور ای گریه ات بغض زمین از پشت اشک آینه باغ بهارم را ببین باغ بهارم را ببین ای مادرم، آئینه ام سر تا به پا می خواهمت در هر شکفتن، هر خزان چون یک غزل می خوانمت ای مادرم، آئینه ام سر تا به پا می خواهمت در هر شکفتن، هر خزان چون یک غزل می خوانمت