میدونم ، مادامی که فقط یه نفر زندست و آزادی رو فراموش نکرده این یعنی همه میدونن آزادی رو ممکنه گلوی اون یه نفر رو بسوزون اما صداشون رو که نه با این که همه معتاد بقا شدن راه اون یه نفر و هدفش رو نه شاید دیواره های ظلم رو فریاد بی گناه ها میساختن اما ابر سیاهی که گرد آسمون رو گرفته خوب میدونه کی ها بیدارن همزمان که میشِ سفیدی داره روو ابر ها میکوپه پا بین دو شاخش ، یه آن پیدا میشه خورشید و ماه مشاهیر و حافظه ها بی خبر از منجی راه کاسب های پروردگارن که همون سازنده های دیکتاتور هان اینجا کجاست بعد پوچی بعد از دغدغه دین خدا روو این کشتی که بینا خداست جاکش آزادی اعتیاد رو ساخت معتادم به سختی راه معتادم به لختی دار معتادم به آفریدن به مخلوق بودن و کمیت معتادم به سرودن جرم سرودن کدورت توی گود ما همه گزارشگریم ولی ما اینجا نمیشه من و تو من سوتم توی این اعتیاد ها عالم گیر سایه میکنه تصویرم فریاد نقابم پارست وقتی که زمان از نفس افتاد نقطه برخورد من و اعتیاد هستنه گاهی من هم شعر هام رو نمیفهممش انگار دوز مصرف من بیشتره این رو سوژش کنید حرومی های احمق تشنه خبر داغ ارتجال این جهان رو میکشم بسمه چی دارم میگم توو قصه چمن و ماه توو قایقم وسط دریا بدون پارو بدون آب و غذا بدون بال مجال تنها نیازی که ندارم آزادیه چی میگه دار بقا، چی میگه یار و لب هاش رپ میکنم حتی وقتی میبازم دار و ندارم هم بده حال و هوام، نوازنده هستی نواخت آه و نوا کی داره علاج برسونه من دارم درد میکشم توی این دریای تباهی