اگه یه خط سفید توو مشکی های قبل مردنم از قبر قلبم اومدن برونن مرگ رو آخرین جبر رو میتازم به نفسم قراره رنگ هام رو آلوده کنم به رنجم از پستون طبعیتمون میمکم سهمم رو وقتی همه میخوابن من می نوشم زهرم از حاشیه میدزدن عشق رو پی قدرت ها من آذوقه میکنم متنی رو که واسه تودشون آماده میکردم مماسه درد موازیه همین شعر های کم رنگ توو سرم تعلقاتم نرسید به دغدغه ام زورش ورق نمیخوره کتاب فصلم توو سرمای کشنده حائل دو قرنم حتی از سفر نور به تاریکی می ترسم طوفانی دریای فکرم من رو میکنه غرقم امواج فریب افق شعبده میکردن توو مغزم هم گریه میکنم هم میخندم دارم با حضور پر رنگ خودم می جنگم شما نم کشیده های مبتلا به تخیل خوشی رو توو تاریکی ژرف نمیفهمم من میخونم پریدن پرنده ها رو میبینم نجوا میشنوم نگاه رو مینویسم علف میکشم ابهام رو میپیچم سیاه رو میگیرم دود ادراک رو من میخونم پریدن پرنده ها رو میبینم نجوا میشنوم نگاه رو مینویسم علف میکشم ابهام رو میپیچم سیاه رو میگیرم دود ادراک رو من میخونم پریدن پرنده ها رو میبینم نجوا میشنوم نگاه رو مینویسم علف میکشم ابهام رو میپیچم سیاه رو میگیرم دود ادراک رو نوشته هام دارن درونم رو لو میدن من بودن رو لخت دیدم نبودن رو برد واسه سرودن درد غرورم رو خوردم غروبم کشت من رو نخوندم و گفت من قانونم و پتک ، نا آرومم و لخت اما همین باد لعنتی خونم رو برد من مدیون رنگ ها رو که باختم رنگ یه دم حواسم رفت و بعد بهارم مرد شدم خوابگرد جاده های روشن توهم بیدار سایه ها طغیان آفتابم مرد فریب بارون رو خوردم عین شکوفه ها به لغزش باد میگفت تموم وجودم کفر اما پروا نبود چون اونی که باید نبود وجود نداشت همراه نبود تنها ترین تماشاگر این حجم توهین شب لعنتی مثل وطنمه یادگارم برد دیگه درمون خیال من نیست توو سرم شوق نوشتنم نیست امید التیام و سایه ها نوشتن نور دیگه حتی پروانه هم عاشق شمع نیست پروانه ام مرد