ما ذره ها غریبه از یه اوج غریب توو ابرها گذشتیم از دل یه شکاف توو دل یه شهر از فاصله بین دست ها گذشتیم ما از پشت حصار جرم از مهمون ناخونده باد از لحظه به لحظه سقوط عشق رو نقشه تاریکی هم به نماد گذشتیم ما از قله ها، رودخونه ها بین گلوله ها دل سرما گذشتیم یه خِیل حجیم حجممون رو کشید تو خودش ما تنهای تنها گذشتیم ما از بعد حادثه ی شوم گذشتیم از رو میدون مین گذشتیم حالا یه جهان ما رو ندید نمیدونم اما ما از زیر پوتین گذشتیم غریبه تو هر جا که هستی حتی اگه از ما جدا نشستی غریبه، بودنمون یعنی این تاریکی حضور رو کشید به زنجیر ما از حضور گذشتیم از کران به کران خون گذشتیم گاهی سخت، گاهی آسون گذشتیم اما تهش از دون و مادون گذشتیم غریبه این دِین من به زندگی تو این دِین ما به بودن من ما نشد عدم حضور از یه ترس با نقش میشه روی صورتت درد این دِین ما به عشق اسیری که حقیقتمون رو نوشت به ساز ناکوک چرخه برقص تو چرا تکیه زدی به کنج دلت این دِین من به زندگی تو این دِین ما به بودن من ما نشد عدم حضور از یه ترس با نقش میشه روی صورتت درد این دِین ما به عشق اسیری که حقیقتمون رو نوشت به ساز ناکوک چرخه برقص تو چرا تکیه زدی به کنج دلت غریبه ما اومدیم نباشیم ما اومده نباشیم ما اومدیم نبازیم الآن هم ماه، شده ما نبازی این صفحه از این کتاب پیچیدست تو روز رو من روزگار میبینم صداش رو به بغلم ساز میگیرم کل گذشتمون رو آن میبینم همش یه بذر بود، یه رزم بود و گذشت یه درخت شد تهش رفت رو به ابد، پشت به ازل کلش رو با درد نوشتن غریبه ما اومدیم یه شبنم رو برگ گل توو ناکجا رو بدونیم اومدیم آب بشیم، اومدیم ریشه ها رو بخونیم اومدیم بازی کنیم بازی من اینجام تا تو توپ رو میندازی توو مرز کشور وجودم ایستادی و وسط سینم گلوله میکاری غریبه ما اومدیم نجنگیم ما اومدیم برقصیم رقصی چنین میانه میدان ما اومدیم برنجیم غریبه این دِین من به زندگی تو این دِین ما به بودن من ما نشد عدم حضور از یه ترس با نقش میشه روی صورتت درد این دِین ما به عشق اسیری که حقیقتمون رو نوشت به ساز ناکوک چرخه برقص تو چرا تکیه زدی به کنج دلت این دِین من به زندگی تو این دِین ما به بودن من ما نشد عدم حضور از یه ترس با نقش میشه روی صورتت درد این دِین ما به عشق اسیری که حقیقتمون رو نوشت به ساز ناکوک چرخه برقص تو چرا تکیه زدی به کنج دلت