بعضی وقتا میزنه به سرم آخره شب وقتی تنهام میخوام زنگ بزنم بهت بگم دلم برات تنگ شده بهم بگی زندگی بدون من سخت بوده هرچی میشه تو میایی به یادم دلم میخواد برات تعریف کنم این خاطراتم (خاطراتم) بهت بگم جات تو همشون کم بوده بهم بگی زندگی بدون من سخت بوده اسمون نقاشی شد با رنگ چشمای تو تو بگو یهو چی شد عاقبت تنهایی شد باز دیدم من خوابتو تو واقعیت سرابتُ قدمم چرخید و باز نوشتم من برای تو دیدم من خوابتو تو دستمه دستای تو رفتی و هیچ وقت نرفت از سر من هوای تو همیشه تو فکرمی وقتی کردم یاد قدیم میدونم به فکرمی باشی تو هرجای زمین بگو این واقعیت نیست دچار یه خواب بدیم که اینجوری دوری ازم بی خبر اَ حال منی میدونم شهر یکم غیر عادی یکم دیوونم گاهاً آدمارو از خودم میرونم باید آروم شم تو میدونی چی بود اخلاقم توو دل هر چی هس معلوم نی از بیرون احوالم به روم نمیارم کنار کی بود رفت واقعاً ولی رفتی و شدم من از دیروز تنها تر کاشکی اینجا بودی توو گوشت میخوندم بازم آسمون نقاشی شد با رنگ چشمای تو بهم بگو یهو چی شد عاقبت تنهایی شد باز نور از آسمون، میکنه یاد خونم و باز اون روزای خوب، میزنه داره خونمون آسمون نقاشی شد با رنگی چشمای تو بهم بگو یهو چی شد عاقبت تنهایی شد