آوازه خوان خسته ام، که از همه گسسته ام طنین بغض گریه ام، که ره به سینه بسته ام ببین که نای خسته ام، چه دلشکسته میزند برای خواب چشم تو، نوای خسته می زند شمعم و گاه واپسین ز عشق تو شعله می کشم طفلم و گریه می کنم منتظر نوازشم طفلم و گریه می کنم منتظر نوازشم ♪ شبی که ماه عاطفه اسیر ابر کینه شد برای مرگ باغ عشق سکوت گل زمینه شد شبی که باد فتنه ها تگرگ لاله کش وزرید ز چشم لاله اشک غم به دامن چمن چکید شمعم و گاه واپسین ز عشق تو شعله می کشم طفلم و گریه می کنم منتظر نوازشم طفلم و گریه می کنم منتظر نوازشم ♪ من آن شمعم که از سر تا به پا پیوسته می سوزم من آن گویای خاموشم که لب از شکوه می دوزم من آن شمعم که از سر تا به پا پیوسته می سوزم من آن گویای خاموشم که لب از شکوه می دوزم من آن مرغ اسیرم ناگزیرم ناگزیرم برای تو بخوانم تا بمیرم تا بمریم من آن یک مشت خاکم خاک پاکم خاک پاکم برای واقعیت ها هلاکم من هلاکم شمعم و گاه واپسین ز عشق تو شعله می کشم طفلم و گریه می کنم منتظر نوازشم طفلم و گریه می کنم منتظر نوازشم