موی سپیدو توی آینه دیدم آهی بلند از ته دل کشیدم تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز عقل هی ام زد که خودت رو نباز عشق باید پادرمیونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه رفته بودم تا مثل یک کبوتر باز کنم تو آسمون بال و پر دیدم که شوقی ندارم به پرواز عقل هی ام زد که خودت رو نباز عشق باید پادرمیونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه رفتم که با شادیا سازش کنم گل های گلدونو نوازش کنم از دل بی حوصله غمگین شدم تشنه ی دلداری و تسکین شدم تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز عقل هی ام زد که خودت رو نباز عشق باید پادرمیونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه موی سپیدو توی آینه دیدم آهی بلند از ته دل کشیدم تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز عقل هی ام زد که خودت رو نباز عشق باید پادرمیونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه