گفت در عشق من از جان گر توانی بگذری، آنگه بیا گفتم به چشم گفتم به چشم گفت در راه نخستین گر ز من رسواتری آنگه بیا گفتم به چشم گفتم به چشم گفت اگر داری به وصل من امیدی بعد از این باید از عالم کنی صرف نظر گفتم به چشم ♪ گفت باید نام مجنون زنده گردانی به عشق در جهان برپا کنی شوری دگر گفتم به چشم گفتم به چشم گفتم به چشم گفتم به چشم گفتمش ای بی وفا، جور و جفا با ما چرا؟ با رقیبان مهربانی دشمنی با ما چرا؟ ای سیه چشمون، مگر عاشق شدن باشد گناه؟ روز من کردی سیه با دیده روشن چرا؟ گفت گر مرا خواهی به آتش عشقم بسوز و گفتگو مکن گه به شیدایی گه به رسوایی به جز من آرزو نکن تا شود پنهان این غم سوزان شبم شود ستاره باران جهان شود به کام یاران ♪ گفت در عشق من از جان گر توانی بگذری، آنگه بیا گفتم به چشم گفتم به چشم گفتم به چشم گفت در راه نخستین گر ز من رسواتری، آنگه بیا گفتم به چشم گفتم به چشم گفتم به چشم گفت اگر داری به وصل من امیدی بعد از این باید از عالم کنی صرف نظر گفتم به چشم ♪ گفت باید نام مجنون زنده گردانی به عشق در جهان برپا کنی شوری دگر گفتم به چشم گفتم به چشم گفتم به چشم گفتم به چشم گفتمش ای بی وفا، جور و جفا با ما چرا؟ با رقیبان مهربانی، دشمنی با ما چرا؟ ای سیه چشمون، مگر عاشق شدن باشد گناه؟ روز من کردی سیه با دیده روشن چرا؟ گفت گر مرا خواهی به آتش عشقم بسوز و گفتگو مکن گه به شیدایی گه به رسوایی به جز من آرزو نکن تا شود پنهان این غم سوزان شبم شود ستاره باران جهان شود به کام یاران