غریبه ای خسته ز راه مقصد بی معنی راه رو به تو کرد این تن من دل به تو داد این قلب من گفتی از اون روز بهار وعده اون چشمه و نار حالا تو این دیر غمم تنها و یک در به درم خسته از این جداییم بیزار از این رهاییم بی تو بگو کجاییم کجاییم کجاییم خسته از این جداییم بیزار از این رهاییم بی تو بگو کجاییم کجاییم کجاییم در حسرت یک بوسه ز تو رها شدم در سیل غم اندیشه دیدن تو میده به من امید نو آری که یک غریبه م حدیثه ای قدیمی م پیرهن پاره تنم فدای دیدارت کنم خسته از این جداییم بیزار از این رهاییم بی تو بگو کجاییم کجاییم کجاییم خسته از این جداییم بیزار از این رهاییم بی تو بگو کجاییم کجاییم کجاییم