تووی دنیای من تویی ، من توو دنیای توئم توئم توو دنیای همه ، همه توو دنیای مائن گردش خودکار نیرو کار اتمسفر هر روز اسرار مگو رو کی فهمید حرفای درون و برجای دوقلو ، برادرای حر*م زاده ی مادره تمومه انتهای بغضای گلو اشکه اشک ، همه ریختیم لبخند میدونیم چیه همه کشیدم درد ، درد سرد میشم بعد مرگ همه یکیم از اولش و غافل از اینکه باید تاریخ ببینیم تا پیشگویی حق شه ، همش از قصده قاتل زنجیره ای به خاطراتم وصله مُنجی دیوایی ـَم که بهم گفتن خوب باشم توو ذاتمه آتیش باید تروریست باشم پس سومین خطم ، از سومین جهانم من توو دنیای توئم ، توئم توو دنیای هر آدم یکی بود یکی نبود ، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود هیچوقت نبود سال های خیلی خیلی پیش که من یه درخت جوون بودم کلی پرنده روی شاخه های من خونه داشتند کلی کِرم خاکی و حشرات مختلف کنار ریشه های من زندگی میکردند هنوز خوب یادمه مورچه ها همیشه برگای خشکیده رو از من بعنوان پس انداز غذا برای زمستوناشون میگرفتند کَندم هر چی رشد کرد بریدم سر هرکی بهم پشت کرد از چوب ساختم کوه من پلیدم من کتاب نوشتم کودک شدم و مخ بچه هاتو بلعیدم مغز من میگه نه ، فقط میگه خیر مخ من سیره از جنگ جادوگر و علم من معتقدم به هرچی که آفریده دنیا آب آفرید به خوشگلیه شعر دریا شد تنها ، کوه شد غرور سنگِ صبور زیر بارون زیر گِل برف شد عروس ، زرد شد خَزون سرخ شد خون ، سبز شد زبون آدمی اومد که باید خودشو سیر میکرد اولین نسل بعد از اون شد حسود شروع کرد به ترسیدن ، سلطان غار شد رفت شیکار ، ایمان آورد و پاک شد گوشت خورد و خون ریخت جلوی کوه رفت ، غرورو فهمید صبر کرد ، حوصلش سر رفت ، آهن و کشف کرد آهن تیغ شد ، آهن درخت و قطع کرد خلاصه زیاده گویی نکنم همه جا ، هرجایی که فکر کنید موجودات زنده حضور دارن اونام دوست دارن ، عاشق میشن و گریه میکنن لابد میپرسید خُب درختا که راه نمیرن بله درختا راه نمیرن اما آیا حرکت نمیکنن پس چطوری رشد میکنن رشد کردن اونا یعنی قد کِشیدنشون شاخه در آوردنشون یعنی حرکت کردن دیگه حالا آیا از خودتون پرسیدن که آیا درختا دوستایی دارن برای خودشون بله که دارن پس خیال کردین این قصه رو کی داره براتون تعریف میکنه درختِ قصه گویِ تالاب یکی بود یکی نبود ، غیر از خدایِ مهربون هیچکس نبود هیچوقت نبود #Rend.injast