یه ماهی بود یه دریا یه آسمون زیبا یه قایق شکسته یه ماهیگیر تنها یه ماهیگیر تنها یه ماهیگیر که دریا دنیای باورش بود نیاز صید ماهی امید آخرش بود امید آخرش بود یه ماهی که حواسش به آینه های نور بود فکر شب عروسی تو حجله ی بلور بود ماهی شده بود باورش تور اگه بندازن سرش میشه عروس ماهی ها شاه ماهی میشه همسرش ماهی شده بود باورش تور اگه بیفته سرش نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه اخرش یه ماهی که حواسش به آینه های نور بود فکر شب عروسی تو حجله ی بلور بود ماهی لباش میخندید به قحطی صداقت به دشنه ای که خورده تو سفره ی رفاقت ماهی نفهمید چه کسی سینه خستشو درید کدوم لب گرسنه ای شوری بختشو چشید ماهی لباش میخندید به قحطی صداقت به دشنه ای که خورده تو سفره ی رفاقت ماهی هرگز نفهمید با تور و بند صیاد نمیشه عشق شیرین برای قلب فرهاد