شبهای پر از تشویشِ من، منو ذره ذره از ریشه کَند صورتِ تیره از ته ریشِ من سیگار بیشتر، کدریِ لب، تموم اینها تقصیرِ من بانو باش بذار اهلی بشم بیزارم از این شهرِ تموم شده، حرفایِ منن که تموم نمیشن تو گوشاتُ فقط بسپار به من، بهت قول میدم حروم نمیشن بذار بیوفته یه خودکار از دست بانو باش، یه دنیا حرفم لگد مالِ قالیِ من اما گرونه، میخوام فقط کنارِ تو سرد بشه تنها استکانِ چاییِ من چاهی که من تووشم لبریزِ تاریکیه بانو بمون تا خالی بشم دونه های من گل نمیدن تموم عصرهام جمعه میشن گوشای نا اهل و بد زیادن کلماتم همه خورده میشن نمونده توانِ راه رفتن ولی بانو باشی تا قله میرم باختم قمارم صافم زلالم هر چقدر باشی بازم خمارم شعارم راهم، راهم شعارم سوالم خاکی و خاکم سوالم هیچ نوری رو نکردم هضمش، بانو تو باشی ماه م رو دارم هرج و مرج و عصیانم فریادِ زخمِ عریانم کشتیِ میونِ طغیانم ناامید از انجیل و قرآنم گرمیِ دستای کثیفُ نمیخوام، بانو به دستات محتاجم چرخ میزنی چرخ میزنم زجر میکشی زجر میبرم ساز میزنی حال میکنم ناز می کنی ناز می خرم موی پریشون باز میدویی، بانو منو آغاز میکنی من غرقم توی نگات غریقِ بی نیاز از هر نجات تو این دنیای بی ریتم و نظمم، وزن میگیرم از خنده هات دورترین جای زمین وایسی، بانو میام من برعکسِ باد خودخواه ترین مردِ عالمم برای من تو بکر باش همه معتاد و مستِ تَنن برای من تو فکر باش دخیل به هیچ گنبدی نبستم بانو برام ذکر باش من معتقدم به اعجازت محکومم کن به زندانت تا هر وقت بگی دَووم میارم اگر بدونم زندانبان تویی گره خوردی به تقدیرِ من، بانویِ زیبایِ سه حرفیِ من