یه خونه ای هست که صاحب خونه اش آمریکاست یه کارخونه ای که صاحبش کاناداست یه کوچه ای هست که نصفشون لندن ان یه خیابون دراز که تهش معلوم نیست کجاست یک شهری هست که همشون مسافرند چمدوناشون رو بستن و همیشه حاضرند کلاس های چینی و روسیشون ترک نمیشه دیگه فکراشون رو کردند میخوان حتماً برن تو بذار وقتی غروب شد برو اگه جنگ تموم شد برو بذار آژیر رو که کشیدند کبوترها که پریدند وقتی همه ترسیدند... تو بذار آبها که از آسیاب افتاد برو اصلاً بذار بعد از انتخابات برو اوضاع که خوبِ خوب شد همه جا بزن و بکوب شد... هر وقت زیر پات خالی شد برو زندگیت که پوچ و توخالی شد برو وقتی نور خونه ضعیف شد کاسه صبرت که لبریز شد برو بذار اگه وامت جور شد برو اگه اجاقت کور شد برو همه چیزت رو بفروش و ول کن برو خونه رو خونه رو خونه رو خونه رو دلم برات تنگ میشه، دلم برات تنگ میشه دلم برات تنگ میشه، دلم برات تنگ میشه سرزمین های سبز و آرمانی با خدمات لوکس و مجانی رتبه اول رفاه اجتماعی در ممالک شرقی و غربی و میانی آدامس های خارجی در طمع های متنوع بیمه عمر تا سرحد مرگ فرصت های طلایی و استثنایی خوشبختی با شرایط ویژه تحمیلی تو بذار روحت که پیر شد برو چشات که خمار و اسیر شد برو تو یه روز بارونی نمناک و خیس رویای قدیمیت که تعبیر شد برو تو بذار آسمون که افتاد رو زمین برو اگر چنان گشت و چنان شد و چنین برو با چشمای پف کرده و نمناک و حزین اگه بهتر از این شد و بدتر از این تو بذار وقتی پاییز شد برو دنیا خیلی غم انگیز شد برو آب که یه وجب از سرت گذشت یا صد وجب خبرا که ضد و نقیض شد برو تو بذار وقتی که چیز شد برو خون رقیقت که غلیظ شد برو همسایه دیوار به دیوار به دیوار همه رو ول کن، همه رو ول کن برو دلم برات تنگ میشه دلم برات تنگ میشه دلم برات تنگ میشه دلم برات تنگ میشه