در پرده اسرار کسی را ره نیست زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست می خور که چنین فسانه ها کوته نیست امروز تو را دسترس فردا نیست و اندیشه فردات به جز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست هر آنم ، فکر دیروز و فردائم ولی غافل از ، ولی غافل از ولی غافل از الآنم هر آنم ، فکر دیروز و فردائم ولی غافل از ، ولی غافل از ولی غافل از الآنم این داستان علائدینه اَ بچگی گفتن صلاحت اینه گفتن قانونای دنیا بنا به دینه با زندگی راه نیای طلاقت میده یاد داد ، نون و آبو بابائه داد اگه بابات پولدار باشه باغت آباد اگه نه کارمند یا که کارِ آزاد یا که گشنه میمونی یا که راهِ بازار یکی بهش گفت مونده یه راه باید پاشی بری پیِ غولِ چراغ بمالی میده بهت اون چه بخوای علا کولشو بست و رفت زود پیِ راه تووی مسیر هی خورد زمین پاشد بیخیالِ حرفایِ پشت سریا شد هر دری بسته بود تند سریع وا شد آخه دنیا خوب میشناسه مشتریاشو پی غول هر چه نبودو ساخت کمر خم نکرد رفت عمود و راست دید بذر زحمت جوونه داد ولی هر چی مفت اومد و همونو باخت چراغی نیست و غوله وصله بهت دور دنیا رو نگرد تووی قلبته به سختیای مسیرِ خونه تن بده یهو دنیایی که خواستی تووی دستته هر آنم ، فکر دیروز و فردائم ولی غافل از ، ولی غافل از ولی غافل از الآنم هر آنم ، فکر دیروز و فردائم ولی غافل از ، ولی غافل از ولی غافل از الآنم پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است گردنده فلک نیز بکاری بوده است هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشمِ نگاری بوده است این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده ست و روزی که گذشت هر آنم ، فکر دیروز و فردائم ولی غافل از ، ولی غافل از ولی غافل از الآنم