گاهی وقتا میشه، یکی میاد که میشه مثلِ یه رؤیا فوق العاده با وجودش می ریزه دنیا رو از هم، با حضورش کمتر از پنج دقیقه گاهی وقتا لحظه یه غروب خورشید، واسه آدم مثِ طلوع عشقه میشه مجنون بود و با امواج مهتاب، عاشقی کرد توی پنج دقیقــــه بعدِ اینکه دیدمت، من آدمِ سابق نبودم... هستم، امّا دیگه نیستم! بعد اینکه اومدی تو، زلزله شد توو وجودم شهر بودم، دیگه نیستم! گاهی وقتا میشه توو لحظه ای خاص، سرنوشتِ زندگی هارو رقم زد... میشه رد شد از همه مرزای بودن، سوخت! امّا زیرِ بارون هم قدم زد... گاهی وقتا مثِ شروعِ طوفان، همه دنیا خوابه و آرومه و سرد گاهی پروانه میشی و توی آتیش، توو صدات هیچی نمونده به جز درد بعدِ اینکه دیدمت، من آدمِ سابق نبودم... هستم، امّا دیگه نیستم! بعد اینکه اومدی تو، زلزله شد توو وجودم شهر بودم، دیگه نیستم! بعدِ اینکه دیدمت، من آدمِ سابق نبودم... هستــم، امّا دیگه نیستـــــم! بعد اینکه اومدی تو، زلزله شد توو وجـــودم شهر بودم، دیگه نیستـــــــم! شهــر بودم دیگه نیستــــم...! یک ویرونه ام