تو فصل پرواز پلیکان ها بعد دامنه ها، سرمای خاکی باد همه جا پوست رو می ترکوند با وزش هاش یه ساحل خواب رو دامن خاک بیدار شد هر لحظه نگاه می کرد به آسمون غرق پرواز من زل زده بودم به شکار به یه قاب کِدِر بداهه مثل ادامه ی شعر یه سقوط بزرگ پلیکان ها وقت شکار پر اطمینان شب رو کشتن اونا عاشق میشن نه گرسنه اما تقدیر ساده و زشت جویدن جنازه ی عشق بود یه نقطه ی زرد چشمک می زد پشت یه ابر بالا تر از پرواز پلیکان من خیره شدم به این حفره ی رن به این پروازای عجیب بلند یه پلیکان از گله رها شد هوا تیره شد اما اون نمی رفت انگار گیر یه طعمه است ندیدم طعمه چی بود اما کردم تموم شیبش رو لمس یه نقطه ی زرد، نزدیک تر شد پشت یه ابر بالا تر از پرواز پلیکان من خیره شدم به این حفره ی رنگ تو فصل پرواز پلیکان ها، نمیاد یادم که کی هستم توی وجودم، یه نشون دارم از قاب قدیم آویز اتاق که یه زن با چشمای خالیه و مات نمیاد یادم، نمیاد یادم تو فصل پرواز پلیکان ها، نمیاد یادم که کی هستم توی وجودم، یه نشون دارم از قاب قدیم آویز اتاق که یه زن با چشمای خالیه و مات نمیاد یادم، نمیاد یادم برمی گردم از تو راه گمم از ساحل به سمت یه خواب پر از مه و هوا پر از هاله و رنگ یه خونه، با ستونای بلند پنجره ها کفن پوش و سفید تو همخوابی ملحفه های بلند یه راه روی بی انتهای پر از مه تهش انگار یه قابه خودمو می کشم به سمت قاب هر طور می کشنم اشباح از پشت تصویر رو یادم نمیاد خالیه جای چشمهاش از دور داد میزد داد میزد که نگاهم کن کشیدنم اشباح از پشت سمت پنجره که گفت: "بازم کن" یه سیاره ی زرد، در حال نظاره ی من نزدیک تر از هر سایه به من من خیره به این سیاه چاله ی رنگ دویدم رفتم بیرون از در به سمت ساحل تا نزدیکش شدم غول موج، ایستاده بود روی دریا تو اوج مستی افتادم روی خاک خبری نبود از پلیکان ها دستای موج، بدن بی جونتو داد با چشم تخلیه شده ات داغ تر شد سایه ی من سوختم تو گهواره ی گرم برگشتم تو شعله ی نور خورد بهم سیاره ی زرد تو فصل پرواز پلیکان ها ما ذره ها بی شماریم ریه های انفجاریم معلق توی هوای مذاب نمی دونیم یادمون کجاست نمی دونیم نگاهمون کجاست ما دردا بی شماریم ما ذره ها بی شماریم تو فصل پرواز پلیکان ها ما ذره ها بی شماریم ریه های انفجاریم معلق توی هوای مذاب نمی دونیم یادمون کجاست نمی دونیم نگاهمون کجاست ما دردا بی شماریم ما ذره ها بی شماریم