آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگیست نامش زندگانی رحمتی كن كز غمت جان میسپارم بیش از این من طاقت هجران ندارم ♪ كی نهی بر سرم پای ای پری از وفاداری شد تمام اشک من بس در غمت كرده ام زاری نوگلی زیبا بوَد حسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مهربانی ♪ ناپسندیده بود دل شكستن رشته الفت و یاری گسستن كی كنی ای پری ترک ستمگری میفكنی نظری آخر به چشم ژاله بارم گرچه ناز دلبران دل تازه دارد ناز هم در دل من اندازه دارد ♪ حیف اگر ترحمی نمیكنی بر حال زارم جز دمی كه بگذرد، كه بگذرد از چاره كارم دانمت كه بر سرم گذر كنی به رحمت اما آن زمان كه بركشد گیاه غم سر از مزارم ♪ از نظرهای تو بی مهری عیان است جان گداز است آن نظر که آرام جان است سیل اشکم با زبان بی زبانی با تو گوید راز عشقم گرچه دانی با تو گوید راز عشقم گرچه دانی