دارن یه برجی میسازن با ده هزار تا پنجره میگن که قد برجشون از آسمون بُلنتره برای ساختنش هزار هزار درختو سر زدن پرنده های بی درخت از این حوالی پرزدن میگن که این برج بلند باعث افتخار ماس حیف که کسی نمی دونه خونه افتخار کجاس باعث افتخار تویی دخترِ توی کارخونه که چرخِ زنده موندنو دستای تو می چرخونه باعث افتخار تویی سپور پیر ژنده پوش نه این ستون سنگی لال بدون چشم وگوش ستون آسمون خراش سایتو ننداز رو سرم تو شب بی ستاره هم، من از تو آفتابی ترم ستون آسمون خراش سایتو ننداز رو سرم تو شب بی ستاره هم، من از تو آفتابی ترم یه روز میاد که آدما تو رو به هم نشون بدن به ارتفاعت لقب پایه آسمون بدن اما خودت خوب میدونی پایه نداره آسمون اون که زمینی نمیشه با حرف پوچ این و اون پس مث طبل صدا نکن، نگو بُلندترین منم من واسه رسوا کردنت حرف از درختا میزنم درختای مرده هنوز خواب پرنده می بینن پرنده های بی درخت رو سیمای برق می شینن به قد و قامتت نناز آهای بلند بی خبر درختا باز قد می کشن حتی تو سایه ی تبر ستون آسمون خراش سایتو ننداز رو سرم تو شب بی ستاره هم من از تو آفتابی ترم ستون آسمون خراش سایتو ننداز رو سرم تو شب بی ستاره هم من از تو آفتابی ترم